۱۳۹۹ مرداد ۲۶, یکشنبه

حالا تو جیمی مکنالتی باشی یا عمر، خیلی فرقی هم نمی‌کند.

 
(این پست به سریال وایر و اتفاقاتی که درونش می‌افتد اشاره خواهد کرد احتمالا)
دو سه سال پیش توی اتوبوس بین راهی نشسته بودم و با زید اورجینال زندگیم در خصوص میرحسین موسوی بحث می‌کردم، صدای من بلند شده بود چون به نظرم حقی از میرحسین موسوی (و سایر محصوران خانگی) تضییع شده بود به واسطه در حصر بودن بدون محاکمه و تعریف جرم.
زید سابق -که بعد از این او را زاوش صدا می‌کنم- مخالف بود، موضعی که داشت این بود که این آدم توی این دستگاه صاحب قدرت بوده، ظلم کرده و ظلم دیده، مهم نیست که وقتی وارد بازی شوی عدالت در مورد تو رعایت می‌شود یا نه.
حالا نظر من تغییر کرده، "بی‌عدالتی بخشی از بازی است".
...
بازی
در وایر آدم‌هایی که وارد مافیای فروش مواد مخدر می‌شوند و موازی با آن می‌بینیم که دسته کت‌شلواری‌ها در دنیای سیاست وارد می‌شوند، همه از "گیم" صحبت می‌کنند. گتویی وجود دارند در شهری که عمده شهروندان آن سیاه‌پوستند و زندگی سختی هم دارند و یا مشتری مواد مخدرند یا دلال و تولید کننده و فروشنده‌ش.
ما اول با گتوی مواد مخدر و پلیس‌ها آشنا می‌شویم بعد کم کم دنیای سیاست‌مدارها هم به سریال اضافه می‌شود. همه این آدم‌ها داخل یک بازی‌اند و همه با توافقی وارد بازی می‌شوند که "این بازی است*"
آدم‌های بازی -صرف نظر از این که با انتخاب خودشان و یا از سر اجبار و ناعادلانه وارد آن شده‌اند- تمام قواعد بازی را می‌پذیرند، بخشی از بازی -که همیشه به ضرر مردم است و همیشه با فریب مردم همراه می‌شود- شامل همه توافقات پشت پرده، فساد مالی، لذت داشتن قدرت نه فقط در سیاست بلکه توی گتو و بازیِ گرفتن قدرت از دست دیگران نه فقط در سیاست بلکه در گتو است. و بخش دیگر بازی این است که شاید توسط یک بچه هشت نه ساله کشته شوی، ممکن است برای گرفتن بودجه به پفیوزی بیفتی، ممکن است برای همه عمر بیفتی زندان یا تو را مجبور به استعفا کنند و آن طور که برل به زیر دستش می‌گفت فارغ از این که کجای قدرت هستی وقتی تو "وقتی روی این صندلی نشستی همیشه مجبور می‌شوی ان بخوری".
میرحسین موسوی و مهدی کروبی زمانی بخشی از بازی بودند، جزو بازیکنان اصلی، برخی از ایشان برای مدتی از بازی کناره گرفتند و برخی نه. ولی می‌دانستند که این بازی است، اتفاقا با قواعد آن آشنا بودند و اتفاقی که افتاد این بود که دوست داشتند دوباره پا به توپ بشوند و به ما نشان بدهند که با حریفی در افتادند در حالی که حریف اتفاقا توی زمین بازی خودشان بازی می‌کرد.
...
زمین بازی
در وایر خودمان را هم می‌بینیم، مردمی که جلوی جیمی کارکتی می‌ایستند و تشویقش می‌کنند برای دروغ‌هایی که بهشان می‌گوید و در جلسات محلی برای شکایت از مافیای مواد مخدر به حکومت پناه می‌برند. مایی که زنجیره سبز تشکیل می‌دادیم از تجریش تا راه‌آهن و چشم روی دروغی که جلوی رویمان بود (به حق) می‌بستیم. مایی که رفتیم تا عارف را "راضی" کنیم که به نفع روحانی از انتخابات کناره گیری کند و باور کردیم قدرت داریم. باور کردیم ما توی یک نیمه از زمین‌ایم.
زندگی در جمهوری اسلامی به آدم می‌آموزد این طور نیست، هیچ نیمه مشترک زمینی بین ما و سیاستمداران وجود ندارد، مردم جهان، چه عضو مافیای مواد مخدر باشند چه جلوی تام کارکتی‌ها ایستاده باشند و هورا بکشند یا تماشاچی‌اند یا جزو تیم منتخبی که قرار است رو به روی سیاستمداران بازی کند. ولی همه سیاستمداران، سرمایه‌داران و آدم‌هایی که قدرت و سرمایه را برده‌اند در نیمه دیگر زمین‌اند و گاهی اگر گل بخورند هم دیگر را فحش می‌دهند یا هل می‌دهند. اگر خیلی عصبانی باشند اجازه دارند به هم شلیک کنند همان طور که تیم منتخب هم احتمالا این اجازه را پیدا می‌کند ولی با این تفاوت که به زور از روی نیمکت‌ها کشیده‌اندش داخل زمین تا با قدرت نابرابر بازی کند.
OH, Wake Up MY LOVE
واضح است که همه‌ی این چیزها چیزهایی است که با دانش کم من، دید محدود و سواد صفر من در سیاست نوشته شده و بیشتر شکایت است از چیزی که داخلش افتادیم، ولی هر وقت سفت جلوی چیزی وایسادم، مثل همان روز که توی اتوبوس مطمئن بودم باید جلوی ظلم حتا به ظالم ایستاد فهمیدم اشتباه می‌کنم، هر وقت به خودم اجازه دادم صدای طرف مقابلم را بشنوم و برای مدت‌ها بعد بهش فکر کنم، فهمیدم خیلی از آدم‌ها مفاهیم را بهتر از من می‌فهمند.
 
*
This is The Game